سخت است گفتن اما زان سخت تر نگفتن
این راز برملا را از این و آن نهفتن
در جامه ی شبانی گرگان روزمزدند
با قافله رفیقند اما شریک دزدند
در سر هزار فتنه نیرنگ های رنگی
اهل کدام مرزند این رومیان زنگی ؟
مشغول درس و مشقند سرگرم رونویسی
سر می رسند ناگاه با کیف انگلیسی
هم همنشین دشمن هم هم پیاله با دوست
با همهمه خوشند و سوغاتشان هیاهوست
اوضاع از این قرار است
این اصل ماجرا بود
پاداش گردن کج
قلاده ی طلا بود
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها :
